نـمـاز و نـیـایـش

دو رکعت نماز عشق را ب جا می آورم

نـمـاز و نـیـایـش

دو رکعت نماز عشق را ب جا می آورم

نـمـاز و نـیـایـش
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۱ آذر ۹۳، ۱۶:۳۲ - سکینه
    ***

آخرین مطالب

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

دائم الوضو بودن توفیقی است که اگر به لطف خدا شامل حال انسان شود، دارای آثار و برکات فراوانی است. استمرار بر وضو توجه انسان را نسبت به خداوند بیشتر می‌کند و راه ذکر قلب را بر انسان می‌گشاید.

به گزارش ایسنا، وضو نور است و تداوم آن، باعث ارتقا به عالم قدس‌ خواهد شد. گاهی وضو گرفتن برای خیلی از ما ناخوشایند و سخت است بعضی وقت‌ها با خود می‌گوییم کاش می‌شد نماز را بی وضو خواند مخصوصا در فصل سرما دشواری آن به نظرمان چند برابر می‌شود. اما اگر کمی در مورد وضو و تأثیرات مثبت آن بر روی روح و جسم‌مان بیشتر آگاه شویم شاید ترجیح بدهیم که همیشه با وضو باشیم.

آثار وضو از نظر دنیوی، بهداشتی و معنوی

 

از جمله آثار دنیوی دائم الوضو بودن این است که سبب طول عمر، برآورده شدن حاجت، زیادی رزق، سبب از بین رفتن غم و غصه، فرو نشاندن غضب و خیلی از موارد دیگر می‌شود.

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۳ ، ۰۷:۴۶
سعید میرزابگیان
بسم الله الرحمن الرحیم
یخچال مثل جیب بابا بود ؛ خالیِ خالی. از بدشانسی عمه نیایش هم میهمان ناخوانده ما بود . توی اتاق کناری داشت نماز می خواند .بابا ، همین طور که پنکه را تعمیر می کرد ، گفت : « از عمّه نماز خوندن رو یاد بگیرید. همیشه نمازش رو سر وقت می خونه ، همیشه هم توی حس راز و نیازش غرق میشه.»
مامان که داشت بساط ناهار را می چید ، حرف بابا را ادامه داد و گفت: « بله ، به این می گن نماز . » بعد رو به بابا کرد و یواش گفت:
« نون که نداریم هیچ ، نون خشک هم نداریم .»
بابا یک مقدار فکر کرد بعد یواش جواب داد :
« این یارو نون خشکیه نون هارو که نبرده؟ »
مامان اخم کرد و یا صدایی که به زحمت شنیده می شد ، گفت :
« می خوای نون گاوی ها رو جلوی مهمونت بذاری ؟ »
بعد بلند شد رفت توی حیاط سرِ گونی نون خشک ها ، یک مشت نون سالم تر ها را سوا کرد و آورد .
 آبجی داشت به خیارهای رنده شده ماست و نعنا می زد .
مامان نون خشک ها را می کوبید و هی غرولند می کرد .
من هم سرگرم عکس های توی سفره بودم ؛
 سرگرم عکس مرغ و ماهی هایی که زیر کاسه های آب دوغ خوری به من چشمک می زدند .  گفتم :
 « به به چه مرغیه ! وای چه ماهی بزرگیه !»
بعد به آن یکی عکس نگاهی انداختم و گفتم :
« مامان اون چیه ؟»  مامان گفت: « کبابه دیگه . »
بلافاصله صدای عمه از اتاق کناری بلند شد : « السلام علیکم و رحمة الله و برکاته . فاطی خانوم ! چرا زحمت کشیدید! وقتی مرغ و ماهی بود دیگه کباب می خواست چی کار؟»

منابع :
رونوشت از کتاب : داستان های کوتاه طنز.....انتشارات سوره مهر.
 http://qomboy.blog.ir/
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۱۷
سعید میرزابگیان

بعضیا نماز براشون تلخ!می ایستند برا نماز اما روحشون می خواد از نماز فرار کنه!تا می ایستند برا نماز تمام فکرشون این که زود نماز رو تموم کنند!به این بعضیا باید گفت:تا دیدی از نماز خسته شدی و می خوای زود تمومش کنی با خودت لج کن و نماز رو طول بده ,این رو میگن جهاد با نفس.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۳۲
سعید میرزابگیان

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا(مسجد) بخواند .

لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.

در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.

مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد.

در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد! او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.

یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی مسجد شد.

در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد.

 من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید. از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم مرد اول از او فراوان تشکر کرد و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه دادند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ به دست درخواست کرد تا به مسجد وارد شود و با او نمازبخواند.   مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خود داری کرد. مرد اول درخواستش رادو بار دیگر تکرار کرد و مجدداً همان جواب را شنید

مرد اول سوال کردکه چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند. مرد دوم پاسخ داد

(من شیطان هستم) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح داد:

((من شمارا در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم. وقتی شما به خانه رفتید، خودتان راپاک  کردی و به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشیدمن برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه دوباره به راه مسجدبرگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده تان را بخشید....   من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خداگناهان افراد دهکده تان راخواهد بخشید. بنا براین من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۰۹
سعید میرزابگیان