نـمـاز و نـیـایـش

دو رکعت نماز عشق را ب جا می آورم

نـمـاز و نـیـایـش

دو رکعت نماز عشق را ب جا می آورم

نـمـاز و نـیـایـش
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۱ آذر ۹۳، ۱۶:۳۲ - سکینه
    ***

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نماز غذایی» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم
یخچال مثل جیب بابا بود ؛ خالیِ خالی. از بدشانسی عمه نیایش هم میهمان ناخوانده ما بود . توی اتاق کناری داشت نماز می خواند .بابا ، همین طور که پنکه را تعمیر می کرد ، گفت : « از عمّه نماز خوندن رو یاد بگیرید. همیشه نمازش رو سر وقت می خونه ، همیشه هم توی حس راز و نیازش غرق میشه.»
مامان که داشت بساط ناهار را می چید ، حرف بابا را ادامه داد و گفت: « بله ، به این می گن نماز . » بعد رو به بابا کرد و یواش گفت:
« نون که نداریم هیچ ، نون خشک هم نداریم .»
بابا یک مقدار فکر کرد بعد یواش جواب داد :
« این یارو نون خشکیه نون هارو که نبرده؟ »
مامان اخم کرد و یا صدایی که به زحمت شنیده می شد ، گفت :
« می خوای نون گاوی ها رو جلوی مهمونت بذاری ؟ »
بعد بلند شد رفت توی حیاط سرِ گونی نون خشک ها ، یک مشت نون سالم تر ها را سوا کرد و آورد .
 آبجی داشت به خیارهای رنده شده ماست و نعنا می زد .
مامان نون خشک ها را می کوبید و هی غرولند می کرد .
من هم سرگرم عکس های توی سفره بودم ؛
 سرگرم عکس مرغ و ماهی هایی که زیر کاسه های آب دوغ خوری به من چشمک می زدند .  گفتم :
 « به به چه مرغیه ! وای چه ماهی بزرگیه !»
بعد به آن یکی عکس نگاهی انداختم و گفتم :
« مامان اون چیه ؟»  مامان گفت: « کبابه دیگه . »
بلافاصله صدای عمه از اتاق کناری بلند شد : « السلام علیکم و رحمة الله و برکاته . فاطی خانوم ! چرا زحمت کشیدید! وقتی مرغ و ماهی بود دیگه کباب می خواست چی کار؟»

منابع :
رونوشت از کتاب : داستان های کوتاه طنز.....انتشارات سوره مهر.
 http://qomboy.blog.ir/
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۱۷
سعید میرزابگیان